نیکی نیکی، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه سن داره
نیکاننیکان، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 25 روز سن داره

عشق زندگی

بریم

پیش عزیز نشسته و هی خرابکاری به بار میاره لوازم آرایش رو به همه چیز و همه جا مالیده باز دست از یقه اش برنمیداره عزیز میگه حرف گوش نمیدی من پاشم برم خونمون نیکی زود بلند شده میره دم در منتظر عزیز میگه بریم بریم حونه(ما سه تا رو کجا میبرن؟)
8 بهمن 1391

دکتر

به خاطر یه سری مسایل این چند روز زیاد رفتم بیرون و گاهی هم واسه نیکی بهونه آوردم که من میرم دکتر تو پیش مثلا بابا بمون طفلی گاهی میگم حاضر شو بریم بیرون میگه دتر(dotor=دکتر؟)
8 بهمن 1391

در حسرت یه خواب بی دغدغه

یکی از مشکلات مادرا اینه که نمیتونن هر موقع اراده کردن بخوابن باید از خواب بودن بچه اطمینان پیدا کنن مطمین باشن کار دیگه ای (مثل کار خونه یا شستن لباس یا خرید یا نوشتن وبلاگ  و.. )ندارن بعد بخوابن 5شنبه شب فوق العاده خوابم میومد مامانم خونمون بود و این یعنی نعمت و رحمت که فرصتی بود نیکی رو نگه داره تا من ساعت 9ونیم شب بخوابم نیکی خیلی شیطنت میکرد و صداش همش تو گوشم میپیچیدمدتی طول کشید که به صداش عادت کردم و چشمام سنگین شد وای که نیم ساعت اول خواب چه میچسبه یهو با هول و وحشت از جام چریدم فکر میکنید چی شده بود؟!؟!؟ نیکی یه ابتکار جدید به خرج داد چی بود ؟ هیچی لیوان پر از آب رو رو صورت و دست و گردنم خالی کرد وااااای واقعا توصیف ...
8 بهمن 1391

تبید نیکی اختتامیه

بعد از چند روز که هی در تدارک بودیم بالاخره روز جمعه 29دیماه تولد گرفتیم یادمه 2سال پیش هم ما همچین روزی جشن داشتیم جشن روز 10 نیکی ـخی چه روزایی که  مهمونا زود گذشتن یادش بخیر ساعت 3مهمونا اومدن و کلی منو ذوق زده کردن که اینقدر سروقت اومدن جز چند نفر بقیه اومدن و با میوه و چایی پذیرایی شدن بعد از کمی بازی و شادی کیک و ساندویچ کلا به همه چه بزرگا چه کوچیکا خوش گذشت خیلی تشریفاتی نبود ساده بود اما به همه خوش گذشت مخصوصا بچه ها که یا وسط میرقصیدن و یا بازی میکردن نیکی 8ونیم صبح بیدار شد و بعد 11 شب خوابید من نگرانش بودم البته یه کم سرما خورد اما رویهم رفته بچه خوش اخلاقی شده بود هر چند وای نستاد تا ازش عکس خوب بگیرم ولی همین ک...
3 بهمن 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به عشق زندگی می باشد